علی موذنی
هاثورن، ناظرِ نگران (1)
نگاهی به مجموعه داستان ماه گرفتگی، نوشتۀ ناتانیل هاثورن
کند وکار در روحیه انسان و ارائه آن در طرح هایی استادانه یکی از ویژگی های داستان های هاثورن است. هر خواننده ای اگر منصف باشد، اقرار می کند پس از خواندن داستان های هاثورن باطن خود را لحظه ای در آينۀ او به تماشا نشسته. این مدعا در هر هفت داستان مجموعه «ماه گرفتگی» ثابت شدنی است. شخصیت های او چه مثبت چه منفی قابل لمسند، زيرا هر کدام امکان تحقق یافتۀ بخش پنهان وجود ما هستند که به یمن هنر هاثورن نمایان می شوند تا دریابیم باطن ما در پس این ظاهر یکسان چه اندازه تکثیر شدنی است. بستر بیشتر داستان های هاثورن تمثیل است. گاه نیز نقبی به ناخود آگاه می زند و رویایی غریب را به ما می نمایاند تا آن را به تعبیر بنشینیم. و البته باید اذعان کرد که فضای تلخ و تیرۀ آثار او تعبیری خوش را برنمی تابد. اگر نترساندمان، حداقل غمگین مان می کند، زیرا ما را با شخصیت هایی رو به رو می کند که یا در حال نمایش شرارت های وجود ما هستند یا نمایشگر ضعف ها و نقص های ما. از لک گونه «جورجیانا » اندوهگین می شویم، چرا که یاد نقص های وجودی خود می افتیم که از پذیرششان ناگزیریم و ناچاریم تبعاتشان را هم تحمل کنیم. از قلب سنگ شدة «ایتن براند » احساس انزجار می کنیم و از نقاب سياه پدر هوپر به وحشت می افتیم، چون قول او را می پذیریم که هر یک نقابی از ریا بر چهره کشیده ایم.
سوژه های منتخب هاثورن نشان می دهند که او از آن دست شخصیت های وارسته ای است که گوشه نشینِ معنویت داستان های خود است. امور دنیوی اگر هم حساسیت او را برانگیزند، آن قدرها جدی نیستند که دستمایۀ داستانی برای او قرار گیرند. تازه، حوادثی هم که در اطراف او اتفاق می افتند ، هر چقدر هم که عجیب باشند، به خودی خود برای او دارای ارزش نیستند، بلکه وقتی ارزش می یابند که توانائی در برگیری جهان بینی او را داشته باشند. طرح های دقیقش حکایت از انطباق وقایع با اندیشه اش دارند. بهتر بگویم، وقایع را طوری می پروراند که در راستای اندیشه اش شکل گیرند. البته شکل گیری داستان در ذهن هر داستان نویسی مراحلی دارد که هاثورن از این جهت امتیازی نسبت به دیگران ندارد، آنچه در مورد او مهم است، اصرارش بر رسیدن به ساختاری است که بتواند جهان بینی اش را در آن شکل بدهد.
هاثورن را نه نویسنده ای بدبین که باید او را ناظر نگران سرنوشت انسان فرض کرد. اگر در داستان « ایتن براند» نزول انسانیت را در وجود «ايتن براند» به نمایش می گذارد، در «چهرۀ بزرگ سنگی» که خوشبینانه ترین داستان اوست، انسان پاک و بی آلایشی را می نمایاند که با از سر گذراندن نمونه های زر(گدر گولد) زور (بلاداند تاندر) تزوير (استونی فیز) به مقامِ شایسته انسانیت دست می یابد. همچنان که «ایتن براند» درجستجوی عظیم ترین گناه است، گناهی فراتر از عصیان شیطان نسبت به خداوند، «ارنست» در داستان «چهرۀ بزرگ سنگی» در جستجوی برترین انسان است. قلب « ایتن براند » بر اثر اصرار در گناه به سنگ تبدیل می شود در حالی که «ارنست» سیمای سنگ بزرگ را به خود می گیرد که مظهر انسانیت است. هاثورن در داستان «ایتن براند» هشدار می دهد و در داستان «چهره بزرگ سنگی» امید می بخشد. هرچند در داستان «جستجوی ليلى» امیدهای پوچ را به مسخره می گیرد. زوج جوانی در پی ساختن قصری هستند تا در آن فقط به عیش و عشرت بپردازند، اما «والتر گاسکونی» که تجسمی از رنج و اندوه و پلشتی دنیاست، با حضور قهار و مداوم خود در کنار زوج جوان به آن ها یادآور می شود که آرزوی بیهوده ای را در سر می پرورند. هاثورن دنیا را در وجود «والتر گاسکونی» تحقیر می کند. مردی با ردای سیاه و حضوری شوم که زایل کننده آرامش است. با پایان یافتن قصر ِخوشبختی، عمر لیلی هم پایان می یابد، و شوهرش را به این نتیجه می رساند که آرامش ابدی نه در دنیا که در مرگ حاصل می شود.
تنها داستان غیرتمثیلی این مجموعه داستان «بیوه زنان» است که هاثورن در آن بر تفاوت های فردی افراد نظر دارد. در یک قرینه سازی زیبا دو خواهر را که با هم جاری هم هستند، در یک موقعیت مشترک قرار می دهد، و واکنش آن دو را بررسی می کند. خبر مرگ شوهرهای هر دو خواهر که یکی شان بری است و دیگر بحری، همزمان می رسد. هر دو خواهر به سوگواری می نشینند. مری که تسلیم مشیت خداوند است، این مصیبت را می پذیرد و صبر پیشه می کند، اما مارگریت برخلاف مری از خود ناشکیبایی نشان می دهد. نیمه شب به او خبر می رسد که شوهرش زنده است، و او از ترس آن که مبادا مری به خوشبختی او رشک ببرد، او را از خواب بیدار نمی کند. و مری که بلافاصله پس از مارگریت خبر سلامتی شوهر خود را می شنود، مارگریت را از خواب بیدار نمی کند تا او برای چند ساعتی هم که شده، مصیبت مرگ شوهرش را به یاد نیاورد. هاثورن به خوبی موفق می شود اختلاف میان دو شخصیت را با یک قرینه سازی دقیق نشان دهد و تبحر خود را هم در شناخت شخصیت انسان و هم در صناعت داستان نویسی به نمایش بگذارد. اصولا هاثورن را باید یکی از برجسته ترین داستان نویسانی دانست که تعهد خود را نسبت به انسانیت ادا کرده است. اشکالی دارد اگر فکر کنیم او خود ، چهرۀ بزرگ سنگی است؟
1: این مطلب به عنوان مقدمۀ ناشر در مجموعه داستان ماه گرفتگی، نوشتۀ ناتانیل هاثورن، نویسندۀ برجستۀ آمریکایی با ترجمۀ رضا علیزاده توسط انتشارات برگ در سال 1370 به چاپ رسیده است.