علی موذنی
عالم واقع و عالم واقع نما
واقعیت ، به عنوان آنچه که هست ، برای نویسنده حکم مواد اولیه را دارد . در واقع باید گفت این نوع واقعیت اصل نیست ، فرع است . بنابراین باید در آن دخل و تصرف شود تا ارزش داستانی پیدا کند. عالم داستان عالم واقع نماست نه عالم واقع . داستان نویس موضوع ها و مضمون هایی را که در عالم واقع وجود دارند ، در ذهن خود می پرورد و آن را به رنگ و لعاب تخیل می آلاید و آنچه را به مخاطب تحویل می دهد ، عالم واقع نماست . چرا واقع نما ؟ چون موضوع واقعی چنان تغییر کرده که دیگر نمی شود اصل را از فرع بازشناخت . اما داستان نویس با همۀ دخل و تصرفی که صورت داده ، از یک نکتۀ اساسی غافل نیست و آن راست نماییِ واقعیت داستانی است . مخاطب باید آنچه را می خواند ، باور کند . پس عالم واقع نما در عین حالی که داستانی است و از تخیل داستان نویس ناشی شده ، به شدت واقعی تصور می شود و این یکی از اجزای همذات پنداری است . مخاطب وقتی واقعه ای را باور کرد ، خود را با آن یکی می بیند و همراه می شود. بنابراین ، امروزه ، انسان در هر دو عالم زندگی می کند . هم عالم واقعی هم عالم واقع نما. زندگی روزمره اش را در واقعیت سیر می کند اما آرزوها و تخیلاتش را در عالم واقع نما جستجو می کند . شخصیت های داستانی هم همراه او هستند و او با آن ها زندگی می کند ، ازشان الگو می گیرد و بخشی از خلوتش را با آن ها می گذراند که هر چند واقعی نیستند و داستانی اند ، اما دوستان بسیار خوبی برای اویند…