علی موذنی
همه این حق را دارند که بنویسند، اما نکته اینجاست که نوشتن داریم تا نوشتن. همانطور که حرف زدن با سخنرانی کردن متفاوت است، نوشتن هم همینطور است. همه میتوانند حرف بزنند، اما آیا همه کس میتواند سخنرانی کند؟ تازه، آنها هم که سخنرانی میکنند، درجات مختلف دارند. سخنرانی دانش میخواهد. حالا باید پرسید آن کسی که دانش لازم را برای سخنرانی دارد، دهان گرمی هم دارد؟ آیا با سخنرانیاش دیگران را جذب و همراه میکند یا پس میزند؟ در داستاننویسی هم آیا هر کسی هوس کرد و اراده به خرج داد، میتواند داستان بنویسد؟ فرض بگیریم که هوس کرد و اراده به خرج داد و داستان هم نوشت. این داستان در چه سطحی قرار میگیرد؟ اصلا داستان است یا مثلا خاطرهای است که سهلانگارانه از طرف آدمهای غیرمتخصص به آن داستان اطلاق میشود؟ کیفیتی که در نوشتن به خرج میدهیم، به شدت تعیینکننده است. نویسندگی قواعد و لوازمی دارد که بعضی آن را دارند و بعضی ندارند. یکی از این لوازم استعداد است. هر کسی نمینشیند داستان بنویسد. کسی که رنج نوشتن داستان را به خود میپذیرد، قطعا استعداد و مایۀ نوشتن آن را دارد، وگرنه باید دیوانه باشد که چنین رنجی را بر خود هموار کند. چون من هر روز با اکراه مینشینم پای صفحۀ سفیدِ نوشتن. چرا؟ چون باید خلق و کشف اتفاق بیفتد و آنها که داستاننویسی را به طور جدی پیگیری میکنند، میدانند من چه میگویم. باید مهندسی کنی. شاقول باید یکسره دستت باشد تا اندازهها درست از کار دربیایند. و این همه وقتی به دست میآید که استعداد به اندازۀ لازم وجود داشته باشد که بتواند قواعد را درست به کار بگیرد و آن دنیای داستانی مورد نظر را به وجود آورد. در همۀ کارهای تخصصی همینطور است.