علی موذنی
سانسور اگر در قبل از انقلاب یکوجهی و به نکات سیاسی منحصر میشده، حالا چند وجهی است و به همه چیز کار دارد. هم سیاسی است هم اجتماعی هم اخلاقی هم دینی هم مذهبی … بغرنج هم شده و به نظر من به این شیوهای که اعمال میشود، واقعا روح و روان نویسنده را درگیر انواع خود سانسوری میکند. نویسنده اگر بخواهد در این مملکت زندگی کند، درگیر این می شود که سراغ چه موضوعی برود که قابلیت چاپ داشته باشد و نتیجۀ زحمتش در کشوی میز خاک نخورد! داستاننویس بخصوص در ابتدای کارش نیاز به تعامل با مخاطب دارد و نسبت به بازخورد آثارش حساس است، چراکه این موضوع در مداومت کارش تعیینکننده و موثر است. علاوه بر سانسور موضوعی که توسط خودِ نویسنده صورت میگیرد، تازه، موقع نوشتن موضوعی که فکر میکند بیمسئله یا کممسئله است، مدام به این فکر میکند که کدام بخش از این لحظههای داستانی به مُهرِ باطل شده سانسور دچار میشوند؟ به این صورت هم شور و حال داستاننویس گرفته میشود هم روی شور و حال داستان اثر میگذارد. بعد از آن هم تازه سر و کارش با اداره سانسور است و فهرست بلندبالای تغییرات، از کلمه و جمله بگیرید تا صفحه یا صفحهها… سالهاست دارم فکر میکنم سیستم تا کی میخواهد به این درک برسد که نویسنده قیم نمیخواهد و باید راه های دیگری را برای برخورد سلیقهای با آثاری که خط قرمزهای مورد نظر آنها را رد میکنند، انتخاب کند…