علی موذنی

 

متاسفانه در سینما و تلویزیون ما خرافه ای رایج است به این مضمون که هیچ نویسنده ای از کار کارگردان راضی نیست. البته ریشه در واقعیت دارد، اما باید موضوع حلاجی بشود که چرا؟ اصلا این قشنگ نیست که در مورد دوتا آدم فرهیخته این نوع نگرش رایج شود که با هم نمی سازند. مگر بچه اند یا خدای ناکرده دیوانه اند؟ این وسط متنی هست که یک طرفش نویسنده قرار گرفته یک طرفش کارگردان. حالا احتمالا برای اجرایی تر و تصویری تر شدن متن و وارد کردن سلیقۀ کارگردان باید یک سری اتفاقات در متن بیفتد که یا عقلانی است یا نیست. اگر عقلانی است، نویسنده باید به خواست کارگردان تن بدهد و اگر عقلانی نیست، کارگردان باید کوتاه بیاید. برای حل این مشکل آیا تعامل لازم است یا لج بازی؟ فکر می کنم خرافۀ رایجی که ذکرش رفت، نتیجۀ لجبازی یکی از طرفین یا دو طرف باشد که با تکرارش تبدیل به قاعده ای غلط در اذهان شده است. قاعدۀ تجاری اش این است که فیلمنامه را می خرند و بعد هر بلایی خواستند سرش می آورند. نویسنده هم اهمیت نمی دهد، چون فیلم نامه اش را فروخته و پولش را گرفته، اما نویسنده ای که متنش را کالا نمی داند و آن را آغازی برای فرآیندی می داند که قرار است با تولید آن به حیثیت برسد یا برعکس، بی حیثیت شود، نمی تواند بی اعتنا باشد و حق دارد با وسواس به پیشنهاداتی که از این سو و آن سو می رسد، فکر و گاه مخالفت کند. نباید فراموش کنیم که متن براساس تخیل نویسنده شکل می گیرد و آنچه حالا شکل گرفته، توانایی پذیرش هر نوع پیشنهادی را ندارد. می توان آن را با بعضی پیشنهادها که در راستای کارند، چایک کرد و ورز داد، اما بعضی پیشنهادها واقعا لطمه زننده اند. به نظر من اشكال از جایی شروع می شود که پیشنهادی نامعقول مطرح و روی آن اصرار می شود. برعکسش هم هست. گاهی پیشنهادی معقول از طرف کارگردان صورت می گیرد که به تجربۀ تصویری او برمی گردد، اما از طرف نویسنده پذیرفته نمی شود. می خواهم بگویم این رابطۀ دو سویه یک رابطۀ فرهنگی است و باید از هر دو طرف مبتنی بر تعهد باشد، وگرنه خرافۀ مذکور را چاق و چله تر می کند.