علی موذنی
برای سه هزار تیراژ قبل از انقلاب با سی میلیون جمعیت چه اتفاقی افتاده که چند سالی است شاهد ریزش تیراژ سه هزار تا به سیصد تا هستیم، آن هم با جمعیتی نزدیک به سه برابر بیشتر؟ چرا مطالعه در جامعه ما نهادینه نشده و مردم از آن رویگردانند؟ چرا به مطالعه آموخته نمیشوند؟ چرا این ضرورت دریافته نمیشود؟ چرا در خانواده کتابخوان بار نمیآیند؟ چرا آموزش و پرورش برنامههایی برای مطالعه تدارک نمیبیند و معلمان متخصصی را برای این فرآیند تربیت نمیکند؟ تا آنجا که اطلاع دارم، رویکردهای آموزش و پرورش برخلاف مسیر کتابخوانی است. تازگیها چشمم به تیراژ چاپ اول رمان دو جلدی «قطره اشکی در اقیانوس» نوشته مانس اشپربر افتاد. شگفتزده شدم. تیراژش هفت هزار و هفتصد تا در سال شصتوسه است. همان سال شصتوسه که کتاب را خریدم، تیراژش حتی توجهم را جلب نکرد، چون حتما این جور تیراژها عادی بوده و ناشر با اطمینان از فروش آن چنین تیراژی زده. توجه داشته باشید: این اولین رمانی بوده که از مانس اشپربر در ایران چاپ شده. اما حالا برای یک نویسنده که میخواهد کار اولش را چاپ کند، خیلی در حقش لطف کنند، سیصد نسخه. ناامید کننده نیست؟ رواج شبکههای اجتماعی را قبول دارم، اما این را هم میدانم که اگر کسی در کودکی و نوجوانی کتاب خوان شد، در ادامه بعید است خود را از لذت خواندن کتاب محروم کند و دل خوش کند به مطالب اکثرا بیسر و ته شبکههای اجتماعی…