زیربنای سیاسی جهت دهنده داستان است
حسام آبنوس: علی مؤذنی، نویسندهای توانمند در عرصه ادبیات است که از وی آثار بسیاری تاکنون به مخاطبان ارائه شده که از این بین میتوان به «دوازدهم»، «ظهور»، «نه آبی، نه خاکی» ، « ملاقات در شب آفتابی » ، «مامور »و «ارتباط ایرانی» اشاره کرد. به بهانه انتشار چاپ دوم رمان «ارتباط ایرانی» از سوی سوره مهر گفتوگویی با ایشان ترتیب داده ایم که در آن به نحوۀ خلق اثرش و تغییری که در مسیر خلق آن ایجاد شده ،اشاره کرده. همچنین به تفاوت فرهنگی میان دو ملت و فراز و نشیبهایش پرداخته و در مجموع یک گفتوگوی خواندنی را رقم زده است.
فارس: در مورد رمان «ارتباط ایرانی» کمی توضیح دهید، چگونه شد که این موضوع یعنی تفاوت فرهنگی میان ایران و آمریکا را دستمایه خلق یک اثر کردید؟
مؤذنی: من ابتدا به موضوع رسیدم بعد مضمونیابی کردم. زندگی نوجوانی که به آمریکا میرود و با همسری آمریکایی بر میگردد به ایران و بعد هم همسر آمریکاییش پس از مدتی باز میگردد به کشورش و این رابطه تمام میشود. برای من این سوال پیش آمد که چرا مهرداد و رندی با وجود تمایل دو طرفه برای با هم بودن تن به جدایی میدهند؟ کندو کاو در چرایی جدایی این دو مرا به مضمون تفاوتهای فرهنگی رساند. البته رنگ و لعاب رمان با واقعیت قضیه خیلی متفاوت است و دقایق و ظرایفی دیگر دارد که ناشی از حذف و اضافههای صورت گرفته است. طرح اصلی رمان هم خیلی گستردهتر بود، به این صورت که پایان رمان فعلی آغاز یک سری ماجراهای دیگر را در خود داشت که ادامه ندادم.
فارس: مثلا چه نوع ماجراهایی؟ البته اگر مایلید توضیح بدهید.
مؤذنی: مثلا قرار بود رندی برود با شاه مصاحبه کند. قرارش هم از وقتی این دو در آمریکا بودند، با دفتر شاه هماهنگ شده بود و اصلا علت سفر آنها به ایران همین بود. قرار بود مهرداد هم به عنوان عکاس همراه با رندی در این مصاحبه حضور پیدا کند و در یادداشتهام بود که یا در تخیل یا واقعا به شاه بگوید من پسر همان کسی هستم که تو به زور بازنشستهاش کردی و او هم مرا ناخواسته تبعید کرد به مدرسه «راندولف میکن آکادمی» و در آن جا غربتی را تجربه کردم که تو اکنون در حال ضعف سیاسی داری آن را تجربه میکنی، آن هم در کشوری که تا همین یک سال پیش کشور خودم مینامیدیش و …
فارس: اینهایی که میگویید جالب بوده. پس چرا آنها را ننوشتید؟
مؤذنی: مجبور بودم برای شناخت این دو شخصیت خودم را در نوشتن رها کنم. رها کردن همان و اسیر کرشمههای شخصیتها شدن همان که نتیجهاش شد همین رمان منتشر شده.
فارس: هر چند سوژه داستان شما بیشتر یک سوژه فرهنگی است، اما سوژه سیاسی داستان نیز قابل توجه است که در سایه سوژه فرهنگی آن به چشم نمیآید، این در سایه قرار گرفتن خواست شما بوده یا اینکه ناخواسته سوژه سیاسی به گوشه ای رانده شده است؟ یعنی خواستید نشان دهید که اتفاقات سیاسی یک دوره این تاثیرات فرهنگی را بر جامعه ایرانی بر جای گذاشته است؟
مؤذنی: اگر منظور شما از در سایه قرار گرفتن سوژه سیاسی کم اهمیتتر بودن آن نسبت به سوژه فرهنگی است، نمیپذیرم. سوژه سیاسی لایه زیرین است همان طور که پی ساختمان زیر است و دیده نمیشود، اما این دیده نشدن دلیل بر کم اهمیت بودن آن نیست، چرا که بدون آن اصلا ساختمانی پابرجا نمیماند. همین که دور سوالاتی از این دست شروع شود که چرا مهرداد به آمریکا رفته، متوجه میشویم که زیر بنای سیاسی سوژه تعیین کننده و جهت دهنده داستان است. در واقع داستانی که اتفاق میافتد و ما ظواهرش را در تقابل مهرداد و رندی میبینیم، زیربنایی کاملا سیاسی دارد. یعنی پدر مهرداد بنا به قولش در رمان که میگوید «… من از رفتار شاه فهمیدم که تا قدرت دست اوست، بنای همه چیز در این جا بر تحقیر است، تحقیر ملت و تاریخ ، چرا که او یک خودبزرگ بین است و در لوای حکومت چنین موجودی هیچ چیز رشد نمیکند و همه چیز سیر نزولی دارد …»، تصمیم میگیرد مهرداد را به آمریکا بفرستد. تصمیمش غلط است یا درست، تاثیرش را در نوع زندگی مهرداد نشان میدهد. مهرداد به جایی میرود که در آن دوران قدرت غالب است، چه نظامی و چه فرهنگی، و در آن جا احساس غربت و حقارت را با خود حمل میکند و همین احساسات است که منجر به تصمیمگیریهای او در طول زندگی هشت سالهاش در آمریکا میشود.
فارس: به این فکر کردید که سوژه سیاسی آن را به صورت یک اثر مستقل دوباره بنویسید؟ چون سوژه آن یعنی خیانت شاه به اطرافیان که ناشی از بدبینی او بود خود موضوعی است که جای کار دارد.
مؤذنی: وقتی فصل آخر رمان نوشته شد، دیگر دست و دلم به نوشتن نرفت. احساس میکردم این متن به تمامیتی رسیده که اضافه بر این را نمیپذیرد. کار را دادم به چند دوست داستان نویس. نظر آنها هم همین بود. برای همین بخشهایی را که توقع ِ ادامه رمان را بر میانگیخت، حذف کردم و موضوع شاه را در کتابی دیگر به نام «شب نامه» ادامه دادم که پنج جلد است و وقایعش از سال 1339 شروع میشوند و به بیست و دوم بهمن 1357 ختم میشوند.
فارس: راوی رمان «ارتباط ایرانی» یک راوی اول شخص است که بین رندی و مهرداد در رفت و آمد است.
مؤذنی: فرمایش شما را تصحیح میکنم. راویان رمان دو نفرند که در قالب اول شخص داستان را روایت میکنند. هر یک از این دو راوی با جنسیت مختلف و فرهنگ متفاوت در داستان فعالیت میکنند. بنابراین ما دو راوی داریم که هر کدام روایت اول شخص ِ خود را به عهده دارند.
فارس: به هرحال ، نکته بارز این اثر نحوه روایت داستان است. یعنی حدیث نفسی که هرکدام از کاراکترها در قبال حوادث و رویدادها دارند بخش عمده و اصلی داستان را تشکیل میدهد. خواننده میتواند با تضادهای رفتاری هر شخصیت در این حدیث نفسها روبرو شود. آیا این نحوه بیان ریشه در انتخاب راوی داستان (که در بالا اشاره شد) دارد یا اینکه خیر. بفرمایید چگونه به این نحوه روایت رسیدید در حالی که راوی دانای کل یک راوی در دسترس و سهلتری میتوانست باشد و نیازی نبود که شما خصوصیات شخصیتی هرکدام از راویها را نیز در نظر بگیرید تا روایت آنها باور پذیر شود. منظورم این است که شاید این طور، نوشتن داستان برای شما هم سادهتر میشد.
مؤذنی: به عنوان داستاننویس به راحتی کارم فکر نمیکنم، بلکه همیشه دنبال زاویه دیدی هستم که بتواند بالقوههای موضوع را برایم بالفعل کند. فقط به همین ترتیب است که به نوشتن رغبت پیدا میکنم. ضمن این که من با تفاوت فرهنگی دو تا آدم طرف بودم که خواه نا خواه هر کدام، همان طور که عرض شد، به نمایندگی بخشی از فرهنگ خودش عمل میکرد. پس میطلبید جای این که مثلا داستان را بسپرم به یک دانای کل، از خود ِ شخصیتها دعوت کنم روایت داستان را به عهده بگیرند و خودشان از خودشان بگویند و مخاطب را بیواسطه درگیر افکار و احساسات خود کنند.
فارس: کمی وارد داستان شویم. آنجا که نسترن به عنوان مترجم میان مادر مهرداد و رندی ایفای نقش میکند دچار یک بهت میشود. بهتی ناشی از سخنان رندی که به رابطهاش با 8 مرد اشاره میکند و بکارت و پاکدامنی دختران ایرانی را دیوانگی خطاب میکند. این بهت با سکوت نسترن و تنها گریه کردن وی به عنوان نماد دختر ایرانی همراه است و به نوعی این ذهنیت را ایجاد میکند که وی نتوانست از ایدهای به نام پاکدامنی دفاع کند و تنها به سکوت اکتفا کرد. با توجه به این که نسل امروز نسبت به این مسائل (پاکدامنی) کمتر آگاهی دارند و یا حساسیتی ندارند ، چرا جوابی از سوی نسترن یا مادر مهرداد به رندی داده نمیشود تا این شبهه(دیوانگی خواندن بکارت) بر طرف شود؟
مؤذنی: توجه داشته باشید که بهت یا گریه نسترن ناشی از ضعف نیست، بلکه ناشی از وقاحتی است که رندی به خرج میدهد. گریه نسترن وقتی است که با رندی در عین حفظ ادب و مهمان نوازی بحث میکند و به او میگوید که تو خودخواهی و روابطت با برادر من روابط عاشقانهای نیست و به او توصیه میکند روابط ِ خودش با مردها را برای خودش نگه دارد و آن را این طور وقیحانه جار نزند و در مقابل اصرار رندی برای ترجمه حرفهایش مقاومت میکند و میگوید من مادرم را دوست دارم و نمیخواهم او را به خاطر خواست تو که دوستت ندارم، آزرده کنم و تازه بعد از این بحث است که مینشیند و سرش را میگذارد روی میز و گریه میکند، گریهای که از خشم است، خشم ِ خواهری که احساس میکند برادرش فریب خورده یا ازدواجی نامناسب کرده. اتفاقا به نظر من نسترن با رفتاری که نشان میدهد، خیلی خوب از پاکدامنی خود و فرهنگ خود دفاع میکند. مگر حتما باید شرح کشافی درباره پاکدامنی قرائت میشد تا نفی ادعاهای رندی بشود؟ درست است که رندی لجبازانه رفتار میکند، اما در بیان ِ عرفِ پذیرفته شدۀجامعۀ خودش که صداقت دارد. نسترن هم با رفتار و گفتار خود به مقابله با او بر میخیزد. وقتی رندی میگوید: «این طبیعی است که شما از شیوۀ زندگی من خوشتان نیاید، چون متقابلا من هم از شیوۀ زندگی شما خوشم نمیآید. آنچه برای شما مقدس است، برای من مسخره است. مثل همین بکر بودن. این را به هر دختر آمریکایی بگویید، بهتان میخندد. من واقعا تعجب میکنم که این مسئله چرا باید در ازدواج این قدر اهمیت داشته باشد؟» و نسترن پاسخ میدهد: «برای من هم عجیب است که چرا برای تو اهمیت نداشت …» بنابراین ، فرمایش شما وقتی صحت پیدا میکرد که ببینیم نسترن مجذوب سخنان رندی شده و عنقریب است که تحت تاثیر ادعای رندی به فرهنگ خودی پشت کند، اما توجه بفرمایید، او به مادرش میپیوندد و اتفاقا با پشت کردن به رندی، نفرت خود را از او و فرهنگ او باز مینمایاند: «بلند شد و دوباره پیشبندش را بست و رفت کنار مادرش، و هر دو انگار من نباشم، شروع کردند به صحبت و من برای آنکه مجال بیاعتنایی ندهم، پتو را برداشتم و از آن جا بیرون آمدم …»
فارس: مادر مهرداد به عنوان نماد زن سنتی در داستان در مواجهه با سخنان رندی سکوت میکند و حتی به خاطر اینکه زبان نمیداند، نسترن بخشی از سخنان رندی را برایش ترجمه نمیکند و به نوعی در جهل به سر میبرد، این نحوۀ مواجهه این سوال را ذهن ایجاد میکند که زن سنتی اگر از مسئلهای پیروی کرده، به خاطر بیاطلاعی از دنیای پیرامونیاش است و امروز ضرورتی ندارد از آن باورها پیروی کند ، زیرا بخشی از آن باورها ریشه در جهل نسل گذشته دارد. نظر شما در این باره چیست؟ و بهتر نبود روش بهتری در این مواجهه اتخاذ میشد؟
مؤذنی: من اصلا نمیپذیرم که شخصیتهای این رمان نماد گروه یا قشر یا طبقهای از جامعه یا فرهنگ باشند. من دنبال پرداخت تیپ نبودهام که اگر بودم، پرداختی دیگر از این رمان به دست میدادم. برعکس، شخصیت پردازی کردهام و شخصیت هرچند حامل بخشی از فرهنگی است که در آن پرورده شده، لزوما قشر یا طبقه اجتماعی را نمایندگی نمیکند. از نظر من نه مهرداد و نه رندی نمایندگی کامل فرهنگ خودشان را به عهده ندارند. آنها حامل بخشی از ویژگیهای فرهنگی خودشانند. مثلا مهرداد آدم مذهبیای نیست. رفتاری از مذهبی بودن هم از خود نشان نمیدهد جز یک جا که جای خالی اذان صبح را در هنگام سحر احساس میکند، چرا؟ چون همیشه صبحها به صدای اذان چشم میگشوده. او در نوجوانی به آمریکا میرود و در آن جا خواسته یا ناخواسته عرف جاری آن جا را میپذیرد و همین امر باعث میشود که بر خلاف سفارش مادرش، تن به ازدواج با یک دختر آمریکایی بدهد. همین طور رندی. او فقط میتواند نمایندگی بخشی از فرهنگ آمریکایی را به عهده بگیرد نه همه آن را. در خصوص مادر مهرداد هم همین است. او نماد یک زن سنتی نیست، اما زنی است که در این فرهنگ بارآمده و بسیاری از مختصات آن را به خود پذیرفته و بسیاری را هم نپذیرفته. اما حالا فرض را بر این بگذاریم که به فرمایش شما مادر مهرداد نماد زن سنتی است. با این فرض، نسترن هم باید ادامه مادر باشد و هر حرف و حرکت او یادآور مادرش خواهد بود. بنابراین نیازی نیست مادر مهرداد حتما طرف صحبت رندی باشد. دخترش کفایت میکند، چرا که پرورده همین مادر است و در مواجهه با رندی همان کاری را میکند که مادرش میکرد. در واقع وقتی نسترن مدعی میشود که رندی خودخواه است و مهرداد را عاشقانه دوست ندارد و …، چیزی جز آنچه را مادرش میگفت، نمیگوید.
فارس: مطرح کردن مسائلی چون حمام آفتاب، ارتباط با 8 مرد پیش از ازدواج و … تحت عنوان تفاوت فرهنگی آن هم در قالب ادبیات چه ضرورتی دارد؟
مؤذنی: به نظر من این رفتارها طبیعیترین و ممکن الوقوعترین رفتاری است که از زنی که در آن فرهنگ بارآمده، سر میزند. او دلیلی نمیبیند گذشتهای را که داشته، مخفی کند، چرا که آن را جزء تجربههای خود میداند و طبق عادتی که با آن بار آمده، از آفتاب استفاده میکند، اما همین اعمال و رفتار او که در جغرافیای زندگی خودش طبیعی است، در این جغرافیا بی حیایی و هرزگی قلمداد میشود. ضمن این که برای رسیدن به تقابلِ معنایی در داستان، باید رندی به عنوان یک شخصیت داستانی دست به تحرکاتی بزند که به تقابل داستانی منجرشود …
فارس: درست می فرمایید ، اما ادبیات قوه خیال خواننده را درگیر میکند و یک خط متن به اندازه یک فیلم سینمایی در ذهن خواننده تصویر ایجاد میکند.
مؤذنی: به نظر من فرمایش شما وقتی صحیح است که متن به سمت و سویی برود که بخواهد تخیل خواننده را در آن جهت فعال کند. اگر در رمان شرح و توصیفی از اندام رندی به دست داده میشد یا وارد جزئیاتی چنین می شدیم، اتفاقی که میفرمایید، میافتاد. اما در این جا او فقط دراز میکشد توی آفتاب بی هیچ توصیفی. اگر به همین مقدار، مخاطبی ذهنش فعال شود و به سمتی برود که شما میفرمایید، به نظرم آن ذهن بیمار است و برای فعالیتهای مخرب خود نه نیاز به خواندن متن دارد نه نیاز به دیدن فیلم.
فارس: با توجه به اینکه در پایان کتاب دوربین مهرداد روی عبارت «مرگ بر آمریکا» بسته میشود و با این کار میخواهید نشان دهید که فرهنگ آمریکایی و افعال رندی به عنوان نماینده این فرهنگ ناپسند است. در حالی که امروز عدهای در داخل شعار «مرگ بر آمریکا» را تندروی میدانند شاید دیگر آن پیام مورد نظر شما منتقل نشود و خواننده آن را دریافت نکند. با توجه به این مسئله حتی ممکن است نتیجه معکوس بر جای بگذارد.
مؤذنی: فرضیهای که میفرمایید، از نظر من بسیار بعید است. عرض کردم، رندی حامل بخشی از فرهنگ آمریکایی است که در رمان «ارتباط ایرانی» در برخورد با فرهنگ ایرانی نامناسب مینماید. دوربین مهرداد «مرگ بر آمریکا» را شکار میکند نه به عنوان یک شعار سیاسی، که به این دلیل که چند سالی در آن جا زیسته و این زیست ِ ناخواسته او را در شرایطی نامساعد قرار داده، چه زمانی که طی یک سال، سه سال تحصیلی در راندولف میکن آکادمی را جهشی طی کرده، چه هنگام کار در کارخانه چوببری که کتک خورده و از روی ناچاری ضاربش را بخشیده، چه سه سالی را که در بیولوژی در عین فلاکت روانی درس خوانده و چه ازدواجش با رندی که ظاهرا عاشقانه هم بوده. در واقع او به خاطرات هشت سالهاش که به اجبار اتفاق افتاده، مرگ میفرستد نه به فرهنگ آمریکایی که مثل هر فرهنگی خوب و بدهای خودش را دارد. شعار پایانی «مرگ بر آمریکا» برای مهرداد بیشتر از آن که سیاسی باشد، جمله پایانی خاطراتی است که او در آمریکا گذرانده است…
فارس: جناب مؤذنی بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید از شما تشکر میکنم.
موذنی: من هم از شما تشکر می کنم.
94/01/25